« همه چیزهای خوب از آن تو»
سلام
روزت به خیر
پهنهی دیدار خورشید، وسعت بخش نگاهت!
آرامی آبی آسمان، رنگ خیالت!
صلابت کوهها، پشت ارادهات!
سرسبزی دشتها، دست رویشت!
بلندی قلهها، اوج نگاهت!
و صدای شرشر آبشارها
نغمه عاشقانهات
هموار باش همچو دشت
که آهوان در تو پناه گیرند و
دامن سبزت را درنوردند
سخت باش همچو سنگ
که باد و باران بر تو بینفس شوند!
دانه باش و پر زور،
دل سنگ را بشکاف و سبز شو
جوانه بزن
ریشه باش و پنهان
و زیر خاک، رو را درخت باش و شاخه
برگ باش و میوه
چمن شو، میزبان شادیها
میزبان پاهای کوچک کودکی
که بر تو به بازی میخرامد
شاخه باش و محکم
تا بر تو طناب بندند و دل هوا کنند
موج باش و خیز بردار
از دل دریا خود را بکن
و بالاتر را دست انداز
سر تو شایستگی بلندیهاست
بگذار بر روی موج هایت
قایق سواران بیباک بتازند
شادیهای بلندیهایت را تقسیم کن
تقدیم کن
دریا باش و ژرف
توفانها را در خود غرق کن
و آرام زیر نگاه آسمان،پهن شو
تو بزرگتر از توفانی
و بزرگتر از گرداب
و عمیقتر از چاهی
زود غلغل نزن
ستاره باش و بالا نشین
چشمکزن و روشن
خانههای تاریک را شمعدانی شو
ابر باش و مهربان
و بکش دست خیست را بر سر خار و گل
و دلجویی کن از بیابان
از شنها و تبدردها
خورشید باش و گرم
تک باش و طلایی
تا چشم بینندگانت
کاسهی گدایی روشنیات شود
رود باش و جاری
تا ماهیان عشق در تو بلغزند و
دشتهای بیدره برایت برقصند
تک درختی باش در بیابان
سایه مسافران گمشده باش
پاهایت را در خاک محکم کن
آب در عمق خاک ، تو را تشنه است!
آشیانه باش و پرنده را پناهگاه
تخمهایش را کلاغها نبرند
خنکا باش،
بر هر چه سردی و ستم است بتاز
دست داغ درد را به باد بسپار
باد باش و ابرها را با خود به خانههاببر
آن جا دلشکستهای تنها سایه دوستی میطلبد
تو همه چیزهای خوب باش
همه چیزهای خوب نیز از آن تو
خنده باش بر تمای لبهایی که به گل نشستهاند
و غم را زوزه میکشند
لبخندت را دو دستی تقدیم کن
شادیت، هدیهایست از آسمانها
پس آسمانی باش و
ببار تا همه آسمانی شوند!
روزت خوش
روزگارت زیباتر